Feeds:
نوشته
دیدگاه

Posts Tagged ‘مغالطه’

به نام خدا

مدتی پیش در سایت زندیق بحثی دیدم که موضوعش مغالطه خواندن مسئله تعاقب بود (منبع) با مطالعه این مقاله چند اشکال مشهود بنظرم امد که مصلحت دیدم آنرا در اینجا نگارش کنم.

بسبب داون شدن سایت کل مطلب را در اینجا قرار دادیم:

مغلطه تعاقب عضوی از مجموعه “مغالطات علیت موهوم” است که در آنها از روی مغالطه دو چیز در رابطه علیت قرار داده میشوند.

پیش از تشریح مغلطه شایسته است “تعاقب” را تعریف کنیم، تعاقب بین دو رویداد به این معنی است که بین دو رویداد یا چیز فاصله زمانی وجود دارد و یکی پس از دیگری روی داده است یا تحقق یافته است (دو رویدادی که یکدیگر را تعقیب کرده اند با یکدیگر تعاقب دارند). بنابر این وقتی میگوییم بین دو اتفاق e1 و e2 تعاقب وجود دارد با فرض اینکه t1 زمان تحقق e1 است و t2 زمان تحقق e2 است میتوان نتیجه گرفت که t1≠t2 به عبارت دیگر هرگاه بین دو چیز تعاقب وجود داشته باشد آنگاه آن دو چیز دقیقاً همزمان بوجود نیامده اند یا رخ نداده اند.

پس از این تعریف کوتاه، باید به این نکته اشاره کرد که بحث بر سر اینکه شرط کافی برای قرار گرفتن دو چیز در رابطه علیت چیست بحثی بسیار جنجالی و مفصل است که تشریح آن خارج از چهارچوب این نوشتار است اما روشن است که شرط لازم بودن “تعاقب” برای برقراری علیت را میتوان معقول دانست. در مورد علیت توضیحات بسیار مهم و جالبی در نوشتاری با فرنام “علیت و امکان ناپذیری منطقی یک علت الهی” آمده است.

اما مغالطه تعاقب زمانی رخ میدهد که صرف تعاقب دو چیز یا دو رویداد سبب شود آن دو چیز یا رویداد در رابطه علیت قرار گرفته و علت و معلول فرض شوند. الگوی این مغلطه به این صورت است:

  1. فرض میشود که بین دو اتفاق e1  و e2 تعاقب وجود دارد و اتفاق e2 پس از اتفاق e1 رخ داده است (t2 > t1)
  2. نتیجه گرفته میشود که e1 علت و e2 معلول است و رابطه علیت بین این دو برقرار است.

دلیل مغالطه بودن

همانطور که گفته شد روشن است که تعاقب شرط لازم برای برقراری علیت است اما شرط کافی نیست، شروط دیگری را نیز میتوان برای علیت در نظر گرفت از جمله تقارن (مجاورت فضایی) یا سنخیت و رابطه نومولوژیکال و غیره. روشن است که وقتی شرط لازم شرط کافی پنداشته میشود مغالطه ای رخ میدهد و “مغلطه تعاقب” نیز دقیقاً از همین جهت مغالطه آمیز است.

نشان دادن مغالطه آمیز بودن “مغلطه تعاقب” بسیار روشن و ساده است زیرا رویدادها و چیزهای متعددی را میتوان در نظر گرفت که نسبت به یکدیگر دارای تعاقب هستند ولی در رابطه علّی قرار نمیگیرند و روشن است که این عدم قرار گیری بخاطر عدم تصدیق سایر شروط لازم برای برقراری رابطه علیت است. برای نمونه دو واقعه زیر را در نظر بگیرید

e1= از بین رفتن دایناسور ها از روی کره زمین

e2= حمله چنگیز خان مغول به ایران

روشن است که بین این دو رویداد تعاقب وجود دارد، همچنین روشن است که بین این دو اتفاق علیت وجود ندارد یعنی نمیتوان گفت e1 علت e2، یا e2 معلول e1 است.

با همین مثال نقض میتوان گزاره زیر را اثبات کرد:

از تعاقب دو رویداد یا چیز نمیتوان نتیجه گرفت که بین آندو رابطه علیت وجود دارد

چگونه با این مغالطه روبرو شویم؟

نخست توجه به این نکته ضروری است که هرگاه تعاقب صورت میگیرد لزوماً علیت برقرار نیست ولی هرگاه علیت برقرار باشد تعاقب لزوماً وجود دارد، بنابر این صرف تکیه بر تعاقب بین دو چیز یا دو رویداد در یک استدلال آنرا آلوده به مغالطه نمیکند بلکه نادیده گرفتن سایر شروط و تنها تکیه کردن بر تعاقب مغالطه آمیز است و باید توجه داشته باشیم که ما لزوماً به حکم استدلال اعتراض نمیکنیم، بلکه به به شیوه استدلال است که اعتراض میکنیم.

بهترین روش برای مقابله با این مغلطه توجیه کردن مغالط نسبت به این موضوع است که تعاقب، علیت را نتیجه نمیدهد و او برای اثبات حکمش نیاز به شواهد و مدارک بیشتری دارد و اگر شواهد و دلایلش تنها همین تعاقب است آنگاه او دلیل کافی برای پشتیبانی از حکمش ارائه نداده است واستدلالش باطل است، گرچه ممکن است حکمش درست باشد ولی به هر روی او نتوانسته است حکمش را ثابت کند.

مثال

1-

سودابه- من فکر میکنم اسلام به ایران علم آورده است

کاوه- چه شواهدی برای این ادعا داری؟

سودابه- اینکه پس از اسلام در ایران دانشمندانی وجود دارند و ما خبری از دانشمندان پبش از اسلام نداریم

2-

کاوه- من فکر میکنم حضور نظامی امریکا در عراق سبب بروز اختلافات بین شیعیان و اهل تسنن است

سودابه- اینکه مسلمانها همدیگر رو میکشند چه ربطی میتونه به حضور امریکا داشته باشه؟

کاوه- قبل از اینکه امریکا به عراق حمله کند این مشکلات در  عراق وجود نداشتند

3-

سودابه- من فکر میکنم شاه باعث تمام پیشرفتهای اقتصادی ایران قبل از انقلاب 57 بود

کاوه- چرا این فکر را میکنی؟

سوابه- چون با رفتن شاه این پیشرفتها از بین رفتند

4-

کاوه- من فکر میکنم تو تلویزیون را خراب کردی

سودابه- چرا اینطور فکر میکنی؟

کاوه- چون این تلویزیون همیشه درست کار میکرد تا اینکه هفته قبل تو به اینجا آمدی

5-

سودابه- میدونستی سیگار کشیدن به پیشرفت توی درسها کمک میکنه؟

کاوه- نه چنین چیزی نشنیده بودم تابحال

سودابه- من یکی از دوستانم رو زیر نظر گرفتم از وقتی سیگار میکشه نمراتش بالاتر رفته اند

6-

کاوه- من دیگر به استخر نخواهم رفت

سودابه- چرا؟

کاوه- چون هفته پیش رفتم استخر، دو روز بعد از آن داشتم از سردرد می مردم

توضیح مطلب اینکه اولا تعاقب زمانی مربوطه ، علت مُعِّده است نه علت حقیقی به این معنی که در علل مُعِّدِه مثل بنّا و ساختمان یا پدر و فرزند تعاقب زمانی مطرح است و در صورتی که بنّا و پدر علت معّده باشند با تسامح «علت» خوانده می شوند. اما در علت حقیقی مثل خداوند و مخلوقات اساسا بحث تعاقب زمانی منتفی ست چرا که در بحث خداوند علت حقیقی مطرح است  و خداوند علت حقیقی و تامه مخلوقات است. در این نوع علیت ، ترتّب رتبی و تقّدم و تاّخر ذاتی مطرح است نه تعاقب زمانی زیرا تعاقب زمانی اختصاص به علیتهای معّده دارد و لذا نگارنده اساس تفاوت بین این دو را تشخیص نداده و گرفتار مغالطه آنهم از نوع مغالطه هایی که بسبب کم بود اطلاعات و عدم اشراف کامل به مطلب است.

بنابراین تعاقب شرط لازم برای علل معّده است نه علت حقیقی و علت تامه، چون خود زمان از مخلوقات است و حاصل از گردش اقماری کرات و سیارات در مدار مختص خودشان می باشد و تحقق زمان بعد از خلقت اولیه کرات و حرکت مدارهای گردشی کرات است و لذا محال است تعاقب زمانی در علت تامه و حقیقی و معلولهای مخلوقات آن لحاظ شودبنابراین موضوع مقاله از پایه عقیم است و فرض گرفته شده باطل .

Read Full Post »

به نام خدا

مسئله ای که در این نوشتار قرار است به آن بپردازیم مغالطه ای ست که نه تنها در جامعه مجازی(بالاترین) بلکه در جامعه حقیقی هم گرفتار آن هستیم . و هدف از پرداختن به این مسئله به عرش بردن یا به فرش راندن هیچ کس نیست بلکه هدف فقط روشن شدن یک مسئله مبتلابه و شیوه برخورد با آن است.

مغالطه ای که بنظر من جامعه بالاترین ناخواسته مبتلا به آن شده

مغالطه «توسل به شخص» یا همان «نقد من قال» یا  «ad hominem» است (به دوستانی که مخاطبشان به این مغالطه متوسل می شود پیشنهاد می کنم کلمه سوم یا همان کلمه انگلیسی را بکار ببرند تا کلاس کارشان بالا برود! )

قبل از اینکه برای دوستان علامت سوال که این الفاظ چه معنی می دهد درست شود بصورت مفصل آنرا تعریف می کنیم. در این مغالطه مخاطب شما بجای اینکه به استدلال و سخنان شما توجه کند و آنها را نقد کند قصد دارد با حمله به شخصیت شما سخنانتان را رد کند.

اگر بخواهیم مثال «بالاترینی» بزنیم اینگونه می شود که:

فرض کنید در بالاترین قبلا از شما خطایی سر زده ( به کسی توهینی کردید و یا حرف نامربوطی زدید )

بعد از مدتها در بحث دیگری با موضوع متفاوت یک نفر برای اینکه استدلال و نظرات شما را رد کند می گوید «تو همانی نیستی که در فلان جا فلان چیز را گفته ای و…. الخ) و خصمتان قصد دارد با تمسک به تخریب شخصیت شما ، استدلال شما را رد کند. در این زمان بهترین کار اینست که شما این مغالطه را به او یادآور شوید (با منبع) و اگر این مسئله را بعنوان یک مغالطه قبول نکرد بایستی ترک بحث کنید (چون وقتی مسئله ای به این واضحی را قبول نمی کند استدلالهای دیگر که درش محل جدل است را بصورت اولی قبول نخواهد کرد)

از جمله مغالطه های رایجی که در این زمینه موجود می باشد اینست که:

فلانی چون آخوند است حرفش درست نیست

فلانی چون کافر است استدلالش غلط است

و امثال این سخنان که منشاءی جز تعصب ندارد. این مسئله در دین اسلام هم نهی شده و حدیث معروفی از علی علیه السلام وارد شده که:»انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال» یعنی به چیزی که گفته شده توجه کنید نه به شخصی که سخن می گوید و دال بر این مطلب است که معیار قضاوت ما در مورد نفی و اثبات یک مسئله باید مطلب و سخن باشد نه شخصیت افراد .

و متاسفانه چه بسیار هستند لینکهای جالب و مفیدی که فقط به خاطر اینکه گوینده شان مطرح نبوده مهجور مانده و بقول دوستان لینکشان خاک خورده! و چه بسیار مواردی که بر عکس این قضیه برایشان اتفاق افتاده و چه بسیار بحثهایی که بواسطه نقد من قال به حاشیه کشیده شده!

بعضا شده من دیدم که می نویسند فلان دانشمند کافر یا دیندار بوده و به این واسطه (استفاده از شخصیت آن دانشمند) می خواهند سخن عقیده خودشان را به کرسی بنشانند و یا برای مثال یک دانشمندی یک سخنی خارج از محدوده تخصصش زده و بعضی می خواهند بواسطه اینکه مثلا فلانی زیست شناس خوبی ست نظرش را در مورد فلسفه به کرسی بنشانند!

اینها آفاتی ست که اکثرا در مشاجرات عرفی و زیربازارچه ای معمول است و قطعا روی قضاوتها تاثیر دارد و بایستی این آفت را در بین عامه از ریشه کند

Read Full Post »